پيام
+
*خسته*
پاهايم زُق زُق ميکنند
شب هايي که سهم من استراحت با چشم بيدار است
کودکي در تب کبود و دستاني لرزان است
گوشه اي ايستاده نظاره گر با شانه هايي خميده ؛
(لحظه هاي عمر جواني را ميگويم)
اين روزها ميپرسد از من: تو مرا کي رها ميکني ؟ اين بود تقديرم؟
و چه بسيار در انديشه ي استمرار حجم خستگي هايم
كيوان گيتي نژاد و
02/5/10
* راوندي *
سلام و درود بر شما ، هر لحظه از خدا انرژي بگيريد و در اوج محنتها سرزنده و شاداب بمانيد . لطف خدا بيکران است و بخشش بي حساب @};-
mariii
{a h=ravandi} راوندي {/a} سلام از ماست بزرگوار متشکرم از محبتتون ان شالله
جوادتبريزي
درود ورضوان الهي برشمامادران سرزمينم باد که فقط خداي بزرگ قدروارزش شمارا مي داند،وخداوندمهربان هميشه ياورتان باد.
mariii
{a h=Tabrizi246810}جوادتبريزي{/a} ممنونم استاد عزيز زنده باشيد و پايدار
كيوان گيتي نژاد و
شما اشتباه تصور مي کنيد اين شاگرد شما را بيش از جانش دوست دارد و به گفته خودش روز و شبي نيست که به اينهمه بزرگي و معرفت و گذشت بي دريغ شما برايتان در پيشگاه خدا دعا نکند و مي گويد جدا شدن از شما مثل نابودي در فاضلاب است برايش و بدتر اينکه مي گويد اگر شما ترکش کنيد با کفشهاي آهني سرش را معدوم مب کند که اگر خنگ نبود شما را اينگونه عصبي نمي کرد
كيوان گيتي نژاد و
شما ذره اي رحم داشته باشيد اين بيچاره بدجور محتاج رفعت و توجه شماست او برايش دوري از شما مثل دوري روح از منشا برکات و نزول اش برزمين يعني الله تبارک و تعالي ست من اگر يکي مثل اين کودک يا هرچي جوان به اين حد شيفته و ديوانه خود را درک اش مي کردم مثل جان از وجودش حفاظت و به هيچ قيمتي از خود جدايش نمي کردم به اون با حضورتون رحم کنيد آيا ميکنيد؟