پيام
+
و خدايي که در گوشه ي دل ما نشسته
شايد هم ما در گوشه ي دل او نشسته ايم
حالا جاش مهم نيست
خدايا بداد دل ما برس
يه تکه گوشت به نام قلب
چقدر بايد تحمل کنه؟
يه جا يه زمان يه خيلي عادي
يهو از تپش خواهدايستاد
سوالم اينه؛ درد ها و فکرها هم با اين اتفاق تموم ميشه؟
خدا .... باتوام .منو ميشنوي؟
* راوندي *
99/11/18
* راوندي *
يک روز که از بهشت معصومه رفتم حرم و داشتم از قم ميرفتم راوند براي فاتحه خوني از صبح زود که حرکت کردم قصد داشتم که براي زيارت فرزند امام محمد باقر ( ع ) يعني شاه سلطان علي که هر سال مراسم قالي شويان در آنجا برگزار ميشه برم مشهد اردهال . وقتي وارد ميدان هفتادو دوتن قم شدم از آنجايي که بواسطه ارادتي که به حضرت دارم و مشمول لطف خدا ميشوم راننده اي نزديک امد و گفت : آقا پرشياي
* راوندي *
صفر سه تا مسافر عقب نشتن صندلي جلو خاليه آمادست که حرکت کنيم . راست ميگفت انگار سوار هواپيما شده بودم ! سر صحبت باز شد و گفت دو سال که با ماشين کار ميکنه ميفروشه و يه صفر تهيه ميکنه . صحبتهاي من هم بيشتر از کرامات و عنايات خاص حضرت بود و اينکه براي فاتحه خواني سفر يک روزه ميکنم . بهر حال از من خواست در زيارت برايش دعا کنم که خونه بخرد من در پاسخ او گفتم که من برايت دعا ميکنم ولي
* راوندي *
آنجا بمن خواهند گفت : که نيازمند تر از اين آقا بسيار هستند که لنگ نان شبشان هستند /// بعد به ايشان گفتم شما خدا را شکر يک همچين ماشيني داري و روزي خودت رو داري درمياري اون بنده خداهاييکه هيچ کار و وسيله اي براي کسب روزي ندارند چه کنند ؟ بعد از اين حرف سکوت سنگيني بين ما تا آخر مسير حاکم شد .
mariii
{a h=ravandi} راوندي {/a} سلام .ممنونم از فرمايشتون.بله متوجه شدم .ولي باور بفرماييد يه چيزايي واقعا دلگير و دلتنگ آور هستند و چاره اي جز صبر و تحمل نيست.اگر اينجا حرفامو نزنم هم که ميترکم.بازم مرسي ممنونم
* راوندي *
{a h=haftaamancom}mariii{/a} سلام و درود بر شما ، زندگي پستي بلندي زياد داره حالا براي بعضيها يه کدومشون کمي بيشتر اون يکي کمي کمتر